کمرنگ

ثبت لحظه ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان نویسی» ثبت شده است

یه سری آدم مثلا دانشمند ولی بی سواد

یه سری از اینایی که یه مدرکی گرفتن ـ حالا فوق لیسانس، دکترا یا هر چیز دیگه ـ نگاهشون به یه نفر دیگه که مدرکش پایین تر از اوناست، نگاه دانشمند به بچه پیش دبستانیه/ درسته که تو رفتی مثلا فوق تخصص سیراب شیردون گرفتی ولی اینو بدون اونی که مدرک پایین تر از تو داره، لزوما بی سواد نیست/ اون قطعا یه توانایی ای داره که تو نداری، شک نکن/ بعید بود از من که اینقدر مودب صحبت کنم ها/ من فعلا عشقم نمیکشه ادامه تحصیل بدم، دوست دارم چهار تا رمان بنویسم، به کسی هم ربطی نداره

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

سریال میکائیل و شکست در مرحله ی آخر

هر چی این سریال میکائیل توی قسمت های قبلی جذاب و اثرگذار و سریع بود، توی قسمت آخر افتضاح به تمام معنا بود، چرت و مزخرف و کشدار و لوس مثل اکثر قسمت آخرهای سریال های سیروس مقدم، مثل پایتخت ها.../ نمی گم پایان بندی بد چون توی سریال قسمت آخر به معنای پایان بندی نیست و پایان بندی داستان ممکنه سه قسمت آخر رو شامل بشه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

سه تا فیلم مزخرف، پشت سر هم

احساس می کنم خیلی بی اعصاب شدم و فکر می کنم این بی اعصابی به خاطر ننوشتن هست، خیلی وقته داستانی ننوشتم/ توی این چند روز سه تا فیلم مزخرف دیدم، میهمان داریم، خواب زده ها و کنسرت روی آب. این آخری رو که فقط زدم رفت جلو و افسوس خوردم به حال کارگردان، هر چی هم گشتم ندیدم بنویسه «فیلمنامه نویس» چون معلومه که فیلمنامه نویس نداشته/ خدا رحمت کنه کارگردانش رو ولی از این لحظه به بعد هر چی فیلم مزخرف ببینم، همون موقع زنگ میزنم به کارگردان و فحش کاف دار میدم، فکر کنم اینجوری از صد تا نقد نوشتن تاثیرش بیشتر باش...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی