کمرنگ

ثبت لحظه ها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

یه سری آدم مثلا دانشمند ولی بی سواد

یه سری از اینایی که یه مدرکی گرفتن ـ حالا فوق لیسانس، دکترا یا هر چیز دیگه ـ نگاهشون به یه نفر دیگه که مدرکش پایین تر از اوناست، نگاه دانشمند به بچه پیش دبستانیه/ درسته که تو رفتی مثلا فوق تخصص سیراب شیردون گرفتی ولی اینو بدون اونی که مدرک پایین تر از تو داره، لزوما بی سواد نیست/ اون قطعا یه توانایی ای داره که تو نداری، شک نکن/ بعید بود از من که اینقدر مودب صحبت کنم ها/ من فعلا عشقم نمیکشه ادامه تحصیل بدم، دوست دارم چهار تا رمان بنویسم، به کسی هم ربطی نداره

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

کار کار کار

سال سوم دانشگاه با اینکه احتیاج مالی نداشتم ولی به شدت دنبال کار بودم تا مستقل بشم/ رفتم چند جا سر زدم برای تدریس کامپیوتر ولی فقط یه جا قبول کرد که به عنوان کمک استاد خانم برم توی آموزشگاه مختلط! قبول نکردم/ تصویر بغض کرده ی خودم توی خیابونهای سمنان رو هیچ وقت فراموش نمی کنم/ بعضی از جوونهای الان بیکار و بی عار ول میچرخن و از جیب باباشون میخورن و ای کاش فقط میخوردن! با ولخرجی حیف و میل میکنن/ کار هست باید بگردید، منم دو ماه بعدش رفتم سر کار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

کار فرهنگی مختلط

من خودم به این نتیجه رسیدم که باید خانم ها و آقایون رو توی تشکل ها از هم جدا کرد/ اصلا چه معنی داره جلسه مشترک؟/ توی این جلسه ها کوفتم درنمیاد/ چهارتا دختر و پسر مجرد میشینن دور یه میز فکر می کنن دارن سانتریفیوژ میسازن که البته بعضی ها هم خوب بلدن بسازن!/ یه سری هم خودشون رو با شعار کار فرهنگی و کار سیاسی گول میزنن/ ریدید بابا با اون عمارپنداری و بصیرتتون/ البته این خانم یه مقدار افراطی فکر می کنن ولی 99 درصد حرفاش قابل فهمه/ این مصاحبه رو بخونید http://bit.ly/mokhtalet930925


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

امروز دیدار دانشجویان با رهبرمان

من تا حالا دیدار دانشجویان با رهبری نرفتم و دیگه هم نمیرم. اونم به چند دلیل: اول اینکه به جای دیدار دانشجویی یه بار رفتم دیدار اساتید با آقا ((((:، دوم دیگه دانشجو نیستم که برم و سوم اینکه وقتی یه عالمه دانشجوی جدید هست که مشتاقن برن، مثل همیشه کارت دیدارم (اگه تماس بگیرن که بیا) رو میدم به همونا که برن/ وقتی هم میخوام برم دیدار، خودم را مثلا قاطی دیدار مردم آذربایجان یا یه جای دیگه (((: کردم و رفتم یا اینکه نشستم یه روزی بیاد که دیدار دو نفره برم. خودم و آقا ((((:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی

بچه و پایان نامه دکترا

یه بنده خدایی هم هست (یکی هم بود) که هر بار زنگ میزنه میگه من بچه کوچیک دارم، الان باید از پایان نامه ام دفاع کنم، وقت ندارم مقاله علمی ـ پژوهشی بنویسم، یه کاری بکنید این مقاله من توی یه مجله چاپ بشه

بچه کوچیک... منم میخوام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید مهدی موسوی