دوباره ذهنم ریخته بهم... مثل پارسال... مثل آخرای مرداد و اولای شهریور 92... آخه دهن سرویس حالا وقت مردن بود؟ مردن هیچی، با دل آشوب نشستیم پشت در خونه تون، بازم گذاشتیمون سر کار، نمیای، نمیای، نمیای، نمیای، نمیای، نمیایــــــ... بعد که میای اینقدر گریه میکنیم که نمی فهمیم نماز میت رو چطور می خونیم، فقط اشک، فقط آه، فقط حس نبودن یه نفر، یه جای خالی، بهت بگم سیرابی کمه... گریه ی خاموش منو دوباره برگردوندی رفیق...

معین رئیسی